روز یازدهم

ساخت وبلاگ

سلام و خسته نباشید امروز حرف خاصی برای گفتن ندارم اما میتونم بگم به پیانو افتخار میکنم که علیرغم همه چیز ازش استفاده کردم تا خوب بمونه بهش جایزه دادم و چیزای چوبی جالبی بهش دادم برای لذت بردن

 

بخش 14


برگشتم و به یکی نگاه کردم! اینجا چیکار میکنه!؟ طاها که از فریادهای یگانه خسته شده بود با احتیاط گفت: یاگاهم اینجا خونه عمه تو نیست چند بار بهت گفتم: اطاعت کن؟ من کمی گیج بودم؛ چند بار اینجا بوده یگانه شوکه شده بود و می گفت خب نمی خواهی الان رئیس بازی باشی. آیا طاها رئیس بازی را لغو می کند؟ نمی دانم. پیانو 24 باز شد و جلوی همه تیم که اکثرا مرد بودند فریاد زد وای سپیده جانم خوش اومدی. آهسته قدم برداشتم و کنار یگانه ایستادم: یگانه راستشو بگو ببین چیکار کردی؟ روز اول ناراحت شدم و رفتم. من از تو انتظار بیشتری داشتم می خواست دوباره جیغ بزند و این بار به پهلویش دست زدم تا جلوی دهانش را بگیرم. طاها به چهره خندان و راضی من و چهره همون نگاه کرد. انگار به آن سکوت یکباره راضی بود. طاها: خانم نجم مدیر ستاد است. و به من نگاه کرد


پس خیلی وقته کار میکنه! در حالی که مشغول صحبت با نوازندگان بودم، زیر چشمانم متوجه شدم یگانه و طاها به طور جدی صحبت می کنند. یعنی چی شده؟طا ازش سوال میکنه؟به خاطر کاری که کرده؟ولی انگار یگانه جدی باهاش ​​حرف نمیزد. این یکی از معدود لحظاتی است که آنها را بالغ می کند، بنابراین در مورد چیز مهمی صحبت می کنند. از سرسختی و کنجکاوی دست کشیدم و افکارم را با نوازندگان در میان گذاشتم.همه آنها لبخندهای رضایت بخشی داشتند و من از این بابت بسیار خوشحال شدم. کمی بعد طاها با عجله رفت و ناظر تنها روی صندلی نشست. نزد او رفتم و پرسیدم: اتفاقی افتاده؟ یگانه: مطمئن نیستم چیزی در حال رخ دادن است. پیانو 25 من نگران شدم: این به چه معناست؟ لبخندی زد و گفت: نگران نباش طاها حلش میکنه. چقدر منتظرند؟ آیا فکر می کردند او یک قهرمان تاریخ است؟ با تمام وجود، او هنوز انسان است. آیا درست است که همه چیز را به او بسپاریم؟ طاقت داری؟این چه رازی است که طاها را به بیراهه کشانده است؟پس مکالمات مخفیانه او در تلفن و نامه هایش باید ربطی به این گفتگوی ناشناخته داشته باشد...با هم غذا درست کردیم و خوردیم. آقاجون برای استراحت به اتاقش رفت و من هم همینطور. به سقف نگاه کردم و به طاها فکر کردم. با استایل مردانه اش، وقتی از کنارت می گذشت، عود بینی و ریه هایت را پر می کرد. به موهای سفید کنار شقیقه اش فکر کردم، اما او خیلی زیبا بود. چند سالشه او چهره مغروری داشت، اما می دانست کجا و برای چه کسی از آن استفاده کند. در یک کلام می توانم بگویم که این مرد بی نظیر است. طاها یک ناجی شخصی است. سرم را به این طرف و آن طرف چرخاندم تا دیگر به او و رفتارش فکر نکنم. زندگی شما از کجا شروع شد؟ تو فقط یک کارمند هستی، فقط یک کارمند... پیانو 27 هر چقدر هم که سخت بود شب را گذراندیم، اما فهمیدم که چیزی آغاجون را آزار می دهد و او نمی خواست آن را بداند. صبح یونیفرم و کفش پاشنه بلند پوشیدم تا شورتم را پنهان کنم. قرص را به او دادم و از او خداحافظی کردم. تصمیم گرفتیم تا روز افتتاحیه با بچه ها کار کنیم تا نیازها را برطرف کنیم. وقتی به رستوران رسیدم همه به من سلام کردند. بچه های خوبی بودند و توانستیم یک گروه دوستانه تشکیل دهیم. من نظرم را به آنها گفتم و اکثر آنها قبول کردند. _دخترا میخوایم موزیک کامل بسازیم.

 

پیانو...
ما را در سایت پیانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saren pianoplus بازدید : 157 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 23:29