بیست و دوم 1

ساخت وبلاگ

سلام امروز تازه از خواب بیدار شدم و درگیر دانشگاه بودم و باید با معدل 15 مردود میشدم ولی تا تموم شد پیگیری کردم وقتی رسیدم خونه خیلی خسته بودم چشمام میریخت. روی پیانو! مثل این بود که دنیا را به من دادند، من فقط آمدم، نشستم پشت پیانو و نواختم

نمی دانم کجا با پیانو بیدار شدم، سرم درد می کرد، اما آرام بودم، بلند شدم، رفتم غذا بخورم و درس بخوانم، بعد نشستم بنویسم و ​​بنویسم، اما در آن مدت که بودم در اینستا به صفحه وب سایت چوب نگاه کردم، آن را بسیار جالب دیدم!


فصل 10

کار را تقسیم کردیم، غذا درست کردم، فقط یکی ظرف ها را شست و آقاجون به گل های حیاط آب داد. یگانه: صبح میخوام یه چیزی بگم نمیگی طاها رو میخوای ببندی؟ کمی خندیدم و گفتم: نمی خواهی ظلم کنی، نه، نمی دانم چه شد؟ در حالی که بشقاب را می گذاشت گفت: طاها مدتی است که نگران است، اما همیشه می گوید که در اتاق همگی کاغذهای روی میز را بالا و پایین می کنند یا با مردم تماس می گیرند و مدت ها صحبت می کنند. زد _خب مشکوک نیست چون میره تو اتاقش و با کاغذ میچرخه مشکوک هست یا داره با تلفن حرف میزنه؟ شاید دلش در جایی گیر کرده باشد.

نگاه عاقلانه‌اش به من نگاه دیوانه‌واری کرد و گفت: "بعضی وقتا مردم به عقل تو شک می‌کنن، آدمی که دلش در یک جا گیر کرده، صفحه را بالا و پایین می‌کند؟ یک چیزی به من بگو که منطقی است، چرا دلش به جایی گیر کرده است. ?" خدای نکرده شونه هام لرزید:پس نگران نباش اگه مشکلی داشت همونطور که گفتی رسیدگی میکنه بچه نیست ولی باید بر رفتارش نظارت کنی یگانه:این یه نامه.صدای اذان ظهر از مسجد محل شنیده شد.

آقاجون شروع به نظافت کرد و صبر کردم تا این صدای زیبا و فوق العاده مغزم را پر کرد، بعد شروع کردم به تمیز کردن.پیانو 18 ایگانه با اینکه حجاب مناسبی نداشت و رفتارهای بد اخلاقی و غیراخلاقی داشت اما به نماز و عبادت و خدا و پیامبر نیز اعتقاد داشت و به همین دلیل آقاجون او را دوست خواهد داشت. آقاجون نمازش را خواند و من شستم.

بعد از نماز، تسبیحات حضرت زهرا (س) را خواندم و سفره شام ​​را با یگانه آماده کردم. یگانه: آقاجون ناهار بخور. آقاجون: چشم دخترم اومده. چرخه مشکلات متوقف شده است. خوشحال شدم از اینکه کار پیدا کردم و به همین دلیل اشتهایم زیاد شد با کمک یگانه میز را تمیز کردیم و وقتی خواستیم استراحت کنیم زنگ خانه به صدا درآمد. یگانه پاسخ داد: کیست؟ ......

یگانه: علیک سالم نه یگانه خانم. وقتی یگانه اینطور مودب شد یعنی امیر پسر اقوام خوبم که طبعش با مادر خشنش نمی آمد. تنها دل امیر به دست آمد و جنگیدند.


یعنی پشت در ایستاده بود و به شعری که برای آقاجون خواندم گوش می داد؟ کاش میتونستم بیشتر میخوندم از فکر و خیال خودم خندیدم احمقانه و رفتم سمت پذیرایی. یگانه در حالی که دستش زیر چانه بود گوشه ای نشست. چه شد که یگانه در فکر فرو رفت!؟ لباسامو در آوردم و جلوی یگانه نشستم: عجله کن آقا طاها! یگانه: دایی تو کارخانه سر و صدا میکرد، طاها رفت ببینه چی شده؟ به موهام اشاره کردم و گفتم: تنها مشکل عمو با آگاتا چیه؟ یگانه: خودم نمی دانم، این روزها همه مشکوک به نظر می رسند. به آن نگاه کردم.


یگانه: فکر می کنی ماشینی که نزدیک بود بهت بزنه سپیده عمدا بهت زده؟ چرا از عمد زد؟ نه بابا! دوباره به گوشه فرش نگاه کرد و فکر کرد.من هم فکر کردم. یعنی ماشین از عمد به من ضربه زد؟ چرا باید کار اشتباهی انجام می دادی؟ پیانو 66 چه معمای مبهمی پیش روی من بود که نتوانستم آن را حل کنم اما فکر می کردم بین پدر طاها و حسابدار شرکت ارتباطی وجود دارد.

 

پیانو...
ما را در سایت پیانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saren pianoplus بازدید : 153 تاريخ : شنبه 15 مرداد 1401 ساعت: 15:44