بیست و دوم

ساخت وبلاگ

فکر نکنم ازت خداحافظی کردم، انگار چیزی از قلم افتاده

سلام روز بخیر امروز یکی از روزهای عجیب من بود! در واقع صبح که از خواب بیدار می شوم شروع به تماشای مطالعه او می کنم و برخی از آنها واقعاً من را خسته می کنند، اما آنها را دوست دارم، وقتی به کار سختی که انجام داده ام فکر می کنم، آرامم!


خب میدونم منتظر عاشقانه ات هستم پس الان برات شام و ناهار میفرستم امیدوارم خوشت بیاد!

 

طرز تهیه برنج انبه گیاهی
مخلوط

1 انبه رسیده و سفت
225 گرم برنج
3 ساقه کرفس
75 گرم غذا
75 گرم خلال شده
گشنیز خرد شده 3 قاشق چایخوری
3 قاشق غذاخوری روغن
در صورت نیاز نمک و فلفل


دستور آشپزی

هسته انبه ها را جدا کرده و پوست انبه ها را بگیرید و گوشت آن را به قطعات 1 سانتی متری برش دهید و برنج را با کمی نمک بپاشید و بعد از چند ساعت بپزید و آبکش کنید و به صورت ورقه های نازک برش دهید.

قیسی را چند دقیقه در آب سرد خیس کنید تا نرم شود سپس آبکش کرده و مربع برش دهید و روغن را در تابه داغ کنید و خلال های کرفس را تفت دهید تا نرم شوند سپس گشنیز خرد شده زردآلو را سرخ کنید. خلال بادام تفت داده شده را اضافه کنید و کمی تفت دهید.

کمی نمک و فلفل به مواد اضافه کنید و در آخر کاساوا را اضافه کنید و مواد را هم بزنید تا یکدست شود سپس حرارت را خاموش کنید.
در تابه ای کمی روغن داغ کنید و برنج و مواد پخته شده را داخل سبد بریزید.

اجازه دهید انبه به مدت 30-40 دقیقه دم بکشد سپس حرارت را خاموش کنید و انبه ها را در ظرفی بریزید و برگ بو یا گشنیز تازه را اضافه کنید.

نکته: اگر در خانه درست می کنید، می توانید بادام ها را چند دقیقه در آب قرار دهید تا پوست قهوه ای آن به راحتی جدا شود و پس از برداشتن پوست، کمی بجوشانید.خلال های بادام را در فر قرار دهید و در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه به مدت 5 تا 10 دقیقه بپزید. در این بازه زمانی آنها را مرتب بچرخانید و مراقب باشید که نسوزند.


پیانو قسمت 4

خسته و درمانده چادرم را از سرم برداشتم و نفس عمیقی کشیدم تا آقاجون را از ناتوانی ام ناراحت نکنم. پیرمرد گناهی نداشت. وارد خانه که می شوم بوی گل یاس از بینی ام می رود و بوی سبزه سبز در تمام وجودم می پیچد.


با خنده گفتم: چیکار کردی آقاجون چه بویی میدی! دوباره با خوشحالی سلام کرد و گفت: سلام باید کار را تقسیم کنیم. یک ابرویش را بالا می اندازم و فحش می دهم: تو کدگذار خانه هستی و من کارگر؟ خواند و گفت: برو لباست را عوض کن، بیا ببین چی پختم. خم شدم و صورت چروکیده اش را بوسیدم. لباس راحتی پوشیدم و خستگی و غمی را که ماه ها چشمانم را پر کرده بود پنهان کردم. اگر من پدر و مادرم را از دست دادم آقاجون پسر و عروسش را از دست داد و حق او نیست که به تنها نوه اش ظلم کند و او را بیشتر ناراحت کند. سفره را چیدیم و شروع کردیم به خوردن. الحق که در حال آشپزی بود زبانش بند آمده بود، بعد از ناهار ظرفها را شستم و دو استکان چای.

من نزدیک آقاجون زندگی می کردم. مدتی به صورتم نگاه کرد و بعد گفت: ای کاش او پدرت بود و می توانستی نوع زنی را که او بزرگ کرده بود ببینی. دستش را گرفتم و فشار دادم: او در بهشت ​​آرام خواهد گرفت. لبخندی زد و گفت: امروز چیکار کردی؟

 

پیانو...
ما را در سایت پیانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saren pianoplus بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 16 مرداد 1401 ساعت: 16:03