سی پنجم

ساخت وبلاگ

سلام روز بخیر


امروز یکم حالم خوب نبود واقعا حالم خوب نبود اما اینقد با خودم فک کردم که چیکار کنم که دیوونه شدم و زدم بیرون که پسر خالم زنگ زد گف سیم بکسل اسنانسورش خراب شده از سایت براش سفارش دادم و سریع دستش رسید و کلا خودمو یادم رف

بعدشم که نشستم رمان نوشتن و طرز تهیه غذا برای شما

 


قسمت 34


پیانو 85 به خانه بازگشت و به منظور دیدن مادر آگاجون و وضعیت ناراحت من ، مستقیم به اتاقم رفتم. یاگان با تلفن در اتاق صحبت کرد و وقتی چهره آشفته من را دید ، فریاد زد و تلفن را رها کرد. من عذرخواهی کردم و در گوشه اتاقم نشستم ، زانوهایم را در آغوش گرفتم و سرم را روی آنها گذاشتم. خوب: امیر ، بعداً صحبت خواهیم کرد. بنابراین او با امیر صحبت کرد! او همچنین به همان اندازه که سعی در جدا کردن آنها داشت ، عاشق بود ، به همان اندازه اشتباهاتی که انجام می داد ، او هنوز هم تنها عاشق او بود. من خسته بودم ، نه نبرد ، اما نمی دانم برای چه می جنگیدم. حضور بی نظیر را با خودم احساس کردم.


ایگان ، لطفا مرا تنها بگذارید. جبل: آیا به دلیل نوار خیلی ناراحت هستید؟ سرم را بلند کردم و اشکهایم را پاک کردم: نه ، چرا این را گفتی؟ خوب: سپید ، من هم تو را دوست دارم ، چشم و احساسات شما را می فهمم. من به شما نزدیکترین هستم زیرا شما با من صحبت نمی کنید ، فکر می کنید من متوجه رفتار شما با TAH نشده ام؟ من ابروهایم را نوشتم: چین چیزی نیست ، شما فکر کردید اشتباه است. جبل: شما می توانید خود را فریب دهید اما نه من

در واقع ، پسر عموی من می خواست با شما صحبت کند ، منتظر او نباشید. من خوب گفتم و وضعیتم را ترتیب دادم تا هیچ کس راز من را درک نکند. من به درب اتاق مهمان زدم و وارد شدم: خانم رستگار ، آیا شما ارتباطی با من داشتید؟ او با محبت لبخند زد و گفت: "بیا دختر من." ویرایشگر -نسخه DEMO P


پیانو 86 من در کنار او روی تخت نشستم. مادر طاها: به من نصرین بگو.خندیدم خجالت کشیدم: چشم ... نصرین جون. او مرا بغل کرد و مرا روی گونه بوسید. Nararin Jun: من واقعاً مهربانی شما را دوست دارم ، جیان ، می خواهم صبح با شما صحبت کنم. من با شور و شوق گوش می کنم. ناراین جون: با تاه کجا رفتی؟ لبخند من به تدریج ناپدید شد و کاملاً ناپدید شد: هیچ چیز ، آقایان می خواستند در مورد کار در خارج صحبت کنند. او کمی به چهره من نزدیک شد و سپس موضوع را تغییر داد: Sepideh Jan Babai Taha در اینجا هیچ آدرس ندارد ، اما اگر آن را پیدا کرد چه می شود؟ _ حذف ، شما تنها گروه و دوستان هستید ، آنها شما را تنها نمی گذارند ، من نیمی از روز هستم و آکاتس در کنار شما هستند. نارین جون: متاسفم که شما چنین بانوی و یک گل هستید ، فقط یک تاهینی ... _g-n taha می تواند در اتاق آگاژون بماند ، اگر بخواهند ، اخیراً به یکدیگر نزدیک شده اند. او دوباره خندید و ...

او دوباره خندید و می خواست چیزی بگوید وقتی که ناگهان درب اتاق باز شد. آنها با سر او تعظیم کردند و بدون اینکه به حضور من توجه کنند ، گفت: "مامان ، من باید با شما صحبت کنم ... پیانو 87. " ناسین جون: پسرم چه گفتی؟ نگاه تاهیس ناخن من بود و باعث شد من شرمنده شوم و ناگهان ابروهایم آمد. طاها: چیز مهمی نبود ، بعداً به شما می گویم ، من را اذیت نکنید. نصرین جون: خوب ، پسرم.

سپس او مرا با دست گرفت و با لبخند گفت: من با دخترم صحبت می کردم. کلمه "دختر من" آرامش زیبایی به وجود من تزریق می شود. سالها بود که هیچ کس به من دخترم زنگ نمی زد و چقدر دلم برای مادرم تنگ شده است. تاها با آرامش خداحافظی کرد و از اتاق خارج شد. برای نفرین کردن شما ، از این که خیلی بیهوده هستید ، جدا کنید. چرا اخم می کنی؟ او به شما اعتماد کرد و راز خود را به شما گفت ، و شما آن رفتار را نشان می دهید؟ به خاطر خدا ، شما چنین زباله هستید! اما من نمی توانم ، اکنون که می دانم او عاشق است ، نمی توانم همان Sepide قدیمی باشم.

 

پیانو...
ما را در سایت پیانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saren pianoplus بازدید : 99 تاريخ : چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت: 19:37