سی هفتم

ساخت وبلاگ

سلام

امروز می فهمم که چرا بعضی چیزها از ما گرفته می شوند، از بدن ما حذف می شوند، احساسی که به ما می دهند نیرویی است که به شکل دیگری ایجاد می شود، ناپدید می شود و دوباره متولد می شود...

من می دانم که آن را بسیار فلسفی کردم، اما احساس کردم که دانستن آن برای شما مهم است

خب من امروز از همون سایت صندل خریدم و خیلی راضی هستم رفتم سگمو پیدا کردم...

 

بخش 35

همگی صبحانه خوردیم و من و طاها برای رفتن به شرکت آماده شدیم.قبل از تاسیس این رستوران کار زیادی نداشتم و تنها وظیفه ام آموزش آواز و نوازندگی تک صدا بود. تنها کسی که خانواده اش رفته بود مسافرت و یک هفته پیش ما مهمان بود.

قرار شد برای نگهداری از آقاجون و نسرین جون در خانه بماند تا احساس تنهایی نکند. تعقیب قضایی پدر طاها نیز شامل می شود. داشتم از خونه بیرون میرفتم که طاها گفت: سپیده خانوم ما تو یه جاده هستیم با هم بریم. اگر می‌گفتم تنها می‌روم فایده‌ای نداشت چون هر دو به شرکت می‌رفتند. سوار ماشین شدم و طاها داشت راه می رفت، تو راه چیزی نگفتم انگار هر دو با هم ناراحت بودیم یا همدیگر را نمی شناختیم.

وقتی به کارخانه رسیدیم، با یک خداحافظی سریع از هم جدا شدیم، زیرا بخش من از بخش مدیریت فاصله داشت. با کارمندان و دیگر نوازندگان صمیمی شدیم و یک گروه دوستانه تشکیل دادیم. خب بچه ها امروز می خواهیم خوانندگی را تمرین کنیم، نوازنده ها و خواننده ها جایشان را بگیرند.


پیانو 93 در این زمان فقط تمرین و حضور داشتیم ویولن و گیتار و سازها در یک گوشه و پیانو در گوشه ای دیگر. چهار مرد و چهار زن بودند. من هم پشت پیانو ایستادم و با حرکاتم شروع به نواختن ساز کوبه ای و پیانو کردم، بعد شروع کردم به نواختن سازهای دیگر: دیوانه هستم عشق پرشور من، می دانم که حتی بدون تو هم خوشحالم، بیا پیش من و عمق احساساتم را به من بده.می دانم که تو نیستی، هوا نیست، نام من این است و می دانم، به نام تو می روم و تو را می برم، تو همه چیز هستی، تو هستی شوهرم این منم و میدونم به اسم تو میرم و میام تو همه چیز میشی تو زن منی اگه دوستت دارم دوستت دارم نمیتونم بهت اهمیت بدم تو بیار درد من، خنده را به لبانم بیاور، می دانم، تو نام منی و از تو مراقبت خواهم کرد، تو همه چیز منی، تو همسر منی، می دانم، من با هم هستیم


پیانو 94 تو اسم من هستی و من تو را صدا می زنم، تمام آهنگ های من تویی، تو همسر من هستی، حالا فقط صدای ساز و ملودی خاص بود و آهنگ تمام شد.برای اولین بار با این هماهنگی و زیبایی شعر و برای تمرین خوشحال شدم و توییت کردم...

چند ساعتی با هم تمرین کردیم و گفتم خسته نباشید چون ساعت کار تمام شده، به ساعت نگاه کردم ساعت 2:45 بعد از ظهر بود. نگاهی به اتاق طاها انداختم، حتما اینقدر سرش شلوغ بوده که این چند ساعت از اتاقش بیرون نیامده بود. تنها رفتم خونه و آهنگ جدیدی که با بچه ها ساختیم رو به یگانه و آقاجون و نسرین گفتم. آنها هم خیلی خوب از من استقبال کردند.


خوشحال بودم، همه کنارم بودند و هیچ نگرانی نداشتم جز... سپیده، نباید به طاها فکر نکنم؟ من مثل یک بچه هستم که چند بار به او اشاره می کنی و او کار خودش را می کند. دوباره چیزی ناهار خوردیم و هنوز از طاها خبری نیست، احساس می کنم حضور طاها در این خانه رنگ و بوی خاصی دارد. خسته بودم و برای استراحت به اتاقم رفتم که تلفنم زنگ خورد. صفحه را نگاه کردم اسم طاها مشخص بود شماره اش را نداشتم اگر هم داشتم اسمش ذخیره نمی شد.

 

پیانو...
ما را در سایت پیانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saren pianoplus بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت: 18:57